رسیدن بخیر مشتی حسین
سلام چند روزی هست رسیدیم،دعاگوی همه ی دوستان بودم.. از بس این فسقل، مشتی حسین، بغلی شده، و بخاطر خوابیدن تو ماشین در حال حرکت که عاشقشه و عادت کردن به تکون خوردن، نمیذاره بیام یه پست بذارم و نظرهارو جواب بدم... این چند خط و دارم به زور مینویسم.... حسین جان یه عالمه بزرگتر شده و تپلی... الهی مامان فدا بشه.... دستاشو شناخته و مث چی چی با یه عالمه صداهای خوشکل و ملچ ملوچ میخورتشون... خاطرات سفر و عکسهارو در اولین فرصت تو یه پست رمزدار میذارم ایشالا... اولین سفر حسین جان به مشهد،شمال و قم... فقط اینکه پسمل گلم روز تولد امام رضا ع ٢ ماهش تموم شد و ٣ مهر در ٧٠روزگیش&nbs...